درباره وبلاگ

من آشنای دیروز غریبه امروز و فراموش شده فردایم پس در آشنایی امروز می نگرم تا در فردا یادم کنی.
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

سلام دوست عزیز در صورتی که دوست دارید با ما تبادل لینک بنمایید زمانی که مارا به لینک خود افزودید به ما بگویید در صورت بودن آدرس ما شما هم به لینک های ما افزوده می شوید.

باتشکر مدیریت







<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 43
بازدید دیروز : 353
بازدید هفته : 396
بازدید ماه : 547
بازدید کل : 73401
تعداد مطالب : 203
تعداد نظرات : 120
تعداد آنلاین : 1

جور دیگر باید زیست
به نام تنها پناه دیار آشفتگان سرنوشت
چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:یکی بود یکی نبود, :: 19:8 ::  نويسنده : SARH       

یکی بود یکی نبود

عاشقش بودم عاشقم نبود

وقتی عاشقم شد که دیگه دیر شده بود

حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن

یکی بود یکی نبود

یکی بود یکی نبود . این داستان زندگی ماست .

 
 
 همیشه همین بوده . یکی بود یکی نبود .
 
در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن .
 
با هم ساختن . برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد.

هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ،
 
که یکی بود ، دیگری هم بود . همه با هم بودند .
 
و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم .

از دارایی ، از آبرو ، از هستی .
 
انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست .
 
 هیچ کس نمیداند ، جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما .
 
 و آن کس که نمی داند و نمی فهمد ، ارزشی ندارد ، حتی برای زیستن .

و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم .

هنر نبودن دیگری

 



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 21 صفحه بعد